خدای بزرگ نگهدارت...

رویش اولین مروارید پسر کوچولوی من

به نام او سلام پیرمرد با دندون مامان و بابا پسر قشنگم ، دندون شما امروز بعد از یک مبارزه سخت و نفسگیری که با این لثه ها داشت، موفق شد لثه رو بشکافه و بزنه بیرون. امروز دختر خاله طیبه به دنیا اومد و من و مامانی واسه دیدنش اومدیم خونه خاله زهرا. از تقریبا 10 روز پیش یه سفیدی زیر لثه شما قابل مشاهده بود. از 4 روز پیش این لثه شما باد کرده و سفید شده بود. از دیروز عصری این سفیدی قرمز شد دقیقا مثل تاولی که ترکیده باشه. و امروز یهو خونه خاله داشتم بهت فرنی میدادم که با صدای خوشگل تق به قاشق مامان بالاخره موفق شد یه تیزی خوشگل رو روی لثه شما احساس کنه و سریع دویید و لیوان آورد تا به دندون شما بزنه و جیرینگ جیرینگ صدا بده و مامان کیف کنه!...
8 بهمن 1392

بدون عنوان

به نام او 6 ماهه شده ای و می گویند در اوج شیرینی ات هستی. بوی نفس هایت دیوانه ام می کند. بینی ام را می برم نزدیک دهانت و عمیق نفس می کشم. می گویم بوی بهشت می دهی مادر و تو می خندی. دوست دارم زمان متوقف شود وقتی با نگاه شیطنت بارت نگاهم می کنی.  مادرت گاهی نگاهت می کند از دریچه چشمان رباب. بلندت می کنم و نگاهت می کنم و اشک هایم راه می افتد. با تعجب که نگاهم می کنی گریه امانم نمی دهد. وقی آب می خوری؛ وقتی با ولع تمام آب می خوری و بین نفس تازه کردنت نگاه می کنم که شاید یک قاشق، شاید هم کمی کمتر خورده ای دلم آتش می گیرد. اینکه شش ماهه کوچک مگر چقدر آب خواست؟....   پ.ن. : لا لایی عاشورایی ای که قبلا وصفش را آورده بودم در ادا...
7 بهمن 1392
1